عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم
بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خود
اورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کو
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی
هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل
دانم سر آرد غصه را رنگین برآرد قصه را
با آن که از وی غایبم و از می چو حافظ تایبم
بی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خود
اورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کو
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی
هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل
دانم سر آرد غصه را رنگین برآرد قصه را
با آن که از وی غایبم و از می چو حافظ تایبم
دست شفاعت هر زمان در نیک نامی میزنم
دامی به راهی مینهم مرغی به دامی میزنم
حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم
نقش خیالی میکشم فال دوامی میزنم
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی میزنم
در مجلس روحانیان گه گاه جامی میزنم
دامی به راهی مینهم مرغی به دامی میزنم
حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم
نقش خیالی میکشم فال دوامی میزنم
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی میزنم
در مجلس روحانیان گه گاه جامی میزنم
دیدگاهتان را بنویسید