خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم
امید در شب زلفت به روز عمر نبستم
به شوق چشمه نوشت چه قطرهها که فشاندم
ز غمزه بر دل ریشم چه تیر ها که گشادی
ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری
گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه
چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی
به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ
اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم
امید در شب زلفت به روز عمر نبستم
به شوق چشمه نوشت چه قطرهها که فشاندم
ز غمزه بر دل ریشم چه تیر ها که گشادی
ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری
گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه
چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی
به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ
به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم
طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
ز لعل باده فروشت چه عشوهها که خریدم
ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم
که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم
که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم
که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم
که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم
طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
ز لعل باده فروشت چه عشوهها که خریدم
ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم
که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم
که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم
که پرده بر دل خونین به بوی او بدریدم
که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم
دیدگاهتان را بنویسید