اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
جهانیان همه گر منع من کنند از عشق
طمع ز فیض کرامت مبر که خلق کریم
مقیم حلقه ذکر است دل بدان امید
تو را که حسن خداداده هست و حجله بخت
چمن خوش است و هوا دلکش است و می بیغش
جمیلهایست عروس جهان ولی هش دار
به لابه گفتمش ای ماه رخ چه باشد اگر
به خنده گفت که حافظ خدای را مپسند
جهانیان همه گر منع من کنند از عشق
طمع ز فیض کرامت مبر که خلق کریم
مقیم حلقه ذکر است دل بدان امید
تو را که حسن خداداده هست و حجله بخت
چمن خوش است و هوا دلکش است و می بیغش
جمیلهایست عروس جهان ولی هش دار
به لابه گفتمش ای ماه رخ چه باشد اگر
به خنده گفت که حافظ خدای را مپسند
که بوی خیر ز زهد ریا نمیآید
من آن کنم که خداوندگار فرماید
گنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید
که حلقهای ز سر زلف یار بگشاید
چه حاجت است که مشاطهات بیاراید
کنون بجز دل خوش هیچ در نمیباید
که این مخدره در عقد کس نمیآید
به یک شکر ز تو دلخستهای بیاساید
که بوسه تو رخ ماه را بیالاید
من آن کنم که خداوندگار فرماید
گنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید
که حلقهای ز سر زلف یار بگشاید
چه حاجت است که مشاطهات بیاراید
کنون بجز دل خوش هیچ در نمیباید
که این مخدره در عقد کس نمیآید
به یک شکر ز تو دلخستهای بیاساید
که بوسه تو رخ ماه را بیالاید
دیدگاهتان را بنویسید